۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

این دنیا و اون دنیا

پریروز تولد سارا بود. رفته بودیم مثلث . در حین خندیدن ها و گپ زدن ها(والبته خوردن ها!) اسما چند تا سوال جالب پرسید که نوبتی بهشون جواب می دادیم . اگه درست یادم باشه سوالها اینا بودن:
به دنیای بعد از مرگ اعتقاد داری؟وچرا؟
فکر میکنی شیطان وجود داره؟
اگر قبول داری دنیای بعد از مرگو و بتونی یه چیزی با خودت ببری (میتونه هر چیزی باشه،مادی یا معنوی )چی با خودت میبری ؟وچرا اون؟
شنیدن جوابهای بچه ها برام جالب بود ...یا بهتره بگم باحال بود !
شما چی جواب میدین؟

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

دنیای واقعی هری پاتر...

هری : آخرین چیزم بهم بگو. این واقعیه ؟یا داره تو ذهن من اتفاق می افته؟
دامبلدور با شادی خندید و صدایش در گوشهای هری طنینی بلندو قوی ایجاد کرد،حتی با وجود اینکه مه درخشان داشت دوباره پایین می آمد،و صورتش را محو میکرد..
- معلومه که داخل سرت اتفاق افتاده هری ،ولی چرا باید معنیش این باشه که واقعی نیست؟!


۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

حکایت همچنان باقی است...

فردا روز تحویل پروژه درس "طرح معماری 2"است."طراحی ویلای روی تپه"وبالا خره این ترم تموم میشه!کارم تقریبا تموم شده وزدم بیرون!والان از تو کافی نت دارم مینویسم..معمولا زیاد تنهایی بیرون نمیام..یکی از دلایل اصلیش اینه که وقتی تنها تو خیابون راه میری نمیتونی خیلی بخندی! !آخه همینجوری ام که باوقار تو خیابون را ه میری چون یه دختر هستی (البته وصد البته چون دختر هستی!)کلی اظهار نظر میشنوی (بدون اینکه نظری از کسی پرسیده باشی!)حالا فک کن که با خودت هم بخندی!
ترم 5هم تموم شد...ومن حداقل 4ترم دیگه دارم..احساس میکنم بزرگ شدم!!چقدر لذت بخشه که وقتی یه ترم تموم میشه بتونی کلی خاطرات خوب والبته تجربه هایی رو که به دست آوردی به یادبیاری...میتونم مثل یه فیلم به یاد بیارمشون...
وهرچه بیشتر به آرامش برسی..
کلی برنامه برای این تعطیلات دارم(هرچند تعطیلات بین دوترم برای ما معماری ها خیلی تعریف دقیقی نداره! ;-)