هری : آخرین چیزم بهم بگو. این واقعیه ؟یا داره تو ذهن من اتفاق می افته؟
دامبلدور با شادی خندید و صدایش در گوشهای هری طنینی بلندو قوی ایجاد کرد،حتی با وجود اینکه مه درخشان داشت دوباره پایین می آمد،و صورتش را محو میکرد..
- معلومه که داخل سرت اتفاق افتاده هری ،ولی چرا باید معنیش این باشه که واقعی نیست؟!
۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
سلام
می بینی، بعد از مدتها بی خبری، یهو تو رو تو وبلاگ کاکلی پیدا کردم، خوبی زهرای عزیزم...مهربون...
دلم برات تنگ شده..یه عالمه
بهم سر بزن ...لینکت می کنم...راستی با ددی دوست شدم، بیا مصاحبه رو بخون
www.nojumikanoon.blogfa.com
وبلاگ 7 گنبد
شادی
سلام زهرا جون، خوبی مهربون؟
بعد از مدتها بیخبری تو وبلاگ کاکلی پیدات کردم، خوشحالم
به وبلاگ بیا...لینکت می کنم
www.nojumikanoon.blogsky.com
webloge 7 gonbad
shadi
ارسال یک نظر