۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

تنهایی...

انگار همیشه یین ویانگ باید با هم باشن...انگار نمیشه از هم جداشون کرد
هر چند کلی گذشته ولی هنوز هم هدیه تولد میگیرم...
در روزهایی که پر از جداییه..در عین وصال و رسیدن.. یه هدیه از یه دوست گرفتم با یه متن عجیب و زیبا..
بنویسید..گاهی از خود هدیه هم زیباتره..
این متن هدیه سیحون به من بود:
یه شب ،که با همه شبهای دنیا فرق میکرد،با خودم گفتم:کاش پیش یه ستاره ته ته آسمون یه کویر باشم...
بهش میگم خوش به حالت ...
باور کن این حرف عجیب من ،حتی پلکای ستاره رو که به یه جا خیره بود تکون نداد!
ستاره گفت:
یه جایی ،ته ته آسمون ،روی یه کره خاکی ،که پر ملخ های جور واجور و خوشگله ،یه نفر ته ته تنهایی ،توی همون شبی که فرق میکنه ،با خودش فکر میکنه،
که چقدر ،چقدر تنهاست!
میدونی منو ستاره کوچولو یهو باهم داد زدیم چی گفتیم؟!
کور خوندی!
کورخوندی صدیق!

۲ نظر:

علی کرمی گفت...

با درودبر خانم صادقی عزیز
خیلی خوشحالم که دوباره دست به کار شدی ! این روزانیستی ها .....!!!؟
15 خرداد روز جهانی محیط زیست را به شما تبریک عرض می کنم .
تازه آپ کردم ! اون هم چه آپی !!!!! خوشحال می شم سر بزنید و اظهارنظر کنید .
ببخشید ها ... تولدت را بهت تبریک می گمهرچند با تاخیر ! ایشالا تولد 100 سالگیت !
این شعر که سال 83 سرودم هدیه ی تولد من به شما ، امیدوارم بپذیری :
ای که میلاد تنت خجسته بادا
دو چشمانت ز اشک تشنه بادا
گر روزی ز چشمت بریزد اشکی
آن هم اشکی فرخنده بادا
(علی کرمی - زمستان 1383

Roghani گفت...

بعضی وقتا سکوت نشان فریاد درونیه...

دوست دارم الان سکوت کنم،به احترام نوشتنت...