۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

و روباه باوفا...مرد...

به فهم آب رسیدن و گندم را گرامی داشتن،
این آیین من است
پس هرکه رونده های را بیازارد جهان را آزرده است
او که درختی را بیافکند بی اجاق خواهد مرد
او که آب را بیالاید روان خویش را آلوده است...
کورش کبیر

برای روباه گریه کردم...وبرای آن پیرمرد خلخالی که حالا چطور با این مساله کنار میاد...
ما آدمها گاهی چقدر میتونیم سنگ دل باشیم..و چه راحت یه شادی رو به غم تبدیل میکنیم...
این مطلب رو در وبلاگ آقای درویش خوندم..

۳ نظر:

زهرا صادقی گفت...

salam

ناشناس گفت...

سلام.زهرا محشر بود اشک تو چشمام جمع شد

شهلا گفت...

اینو همین الان خوندم:
برای اینکه خوشبخت شویم، باید خوشبخت باشیم...