دیگه همیشه همراهمه...فقط هنوز هیچی حرف نمیزنه ! من باید کاری کنم که حرف بزنه. اما میدونم به موقع اش سنگ تموم میذاره...و اینم میدونم که همه چی به من بستگی داره. حس خوبیه..
آره ..اسمش سیریوسه...
طفل پاورچین پاورچین دور شد کم کم در کوچه سنجاقک ها.. بار خود رابستم،رفتم از شهر خیالات سبک بیرون... دلم از غربت سنجاقک پر.. ................................................................................................................................. برای نظر دادن گزینه نام/آدرس اینترنتی را انتخاب کنید.
۱ نظر:
دوست دارم سیریوستو ببینم...
هر چند نفهمیدم چیه...
ارسال یک نظر